شمیم انتظار

این وبلاگ در جهت نشر آثار فرهنگی و مذهبی تلاش می کند و برای رفع برخی از مشکلات دوستان عزیز نابینا و کم بینا ایجاد شده است

شمیم انتظار

این وبلاگ در جهت نشر آثار فرهنگی و مذهبی تلاش می کند و برای رفع برخی از مشکلات دوستان عزیز نابینا و کم بینا ایجاد شده است

زنجیر عشق :یک داستان کوتاه و بسیار زیبا

یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمیگشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود.
اون زن برای او دست
تکان داد تا متوقف شود.
اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم.
زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست .
وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب
صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد، زن پرسید:” من چقدر باید بپردازم؟”

ادامه در لینک زیر

  ادامه مطلب ...